بسیار نگران کننده است که هنوز برای برخی از مناطق کشور و به ویژه مناطق مرزی، از واژه مناطق محروم استفاده میکنیم. واژه محرومیت زدایی باید 10 سال پیش به تاریخ سپرده میشد. اما هنوز این واژه و این مفهوم رایج است. چرا ما نتوانستهایم بعد از 34 سال، مناطق مختلف کشور را به حداقلی از استاندارد زندگی برسانیم؟ هدف و همت دولت باید این باشد که با توسعه مناطق مرزی به فاصله حداقل 100 کیلومتر از مرزهای ایران، به توسعه ای متوازن و عادلانه دست یابیم و بتوانیم بگوییم که ایران برای همه و همه برای ایران.
آنچه ما آن را محرومیت مینامیم، در حقیقت عدم استفاده مناسب از ظرفیت مناطق مختلف است. محرومیت مناطق به این دلیل نیست که آن مناطق ضعیف هستند، بلکه آن مناطق فرصت شکوفایی نداشتهاند. به دلایل متعدد مدیریتی، اجتماعی و سیاسی نتوانسته ایم از امکانات موجود در منطقه به صورت مطلوب استفاده کنیم. به عنوان نمونه استان سیستان و بلوچستان آنقدر اماکن تاریخی و دیدنی دارد که میتواند در صنعت گردشگری، حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. سرمایه گذاری در صنعت گردشگری این استان میتواند منشا تحولات جدی محلی و ملی باشد.استانهای کهکیلویه و بویراحمد، ایلام، لرستان، کردستان و ... نیز هریک دارای منابع طبیعی، انسانی، معادن، جاذبههای گردشگری، و ظرفیتهای بالقوه رشد و توسعه منطقهای هستند.
محرومیتزدایی مورد توجه تمام دولتهای قبلی بوده است. وقتی صحبت از محرومیت زدایی میشود، این واژگان برای همه آشنا به نظر میرسد: سفر استانی، آمایش سرزمین، بودجه مصوب مناطق محروم، شرکتهای تعاونی توسعه شهر و روستا، کمیته امداد امام خمینی( ره)، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، و .... اما با وجود همه این ارگانها و وفور طرحها، چرا همچنان این مساله باقی است. بر اساس تجربه ای که در این سه دهه خدمت آموختهام، برخی علل ناکارآمدی طرحهای توسعه مناطق مرزی و کمتر توسعه یافته را موارد زیر میدانم:
• نگاه پروژهای به توسعه مناطق با محوریت پروژههای عمرانی و کم توجهی به سازوکارهای رشد درونزا؛ این فرض میشد که اگر سد و جاده بزنیم و یک ورزشگاه و کارخانه تاسیس کنیم مساله حل میشود. در صورتی که رشد یک فرآیند دائمیاست و نه یک پروژه مقطعی. سد و جاده و ورزشگاه لازم است اما اینها پروژه است. باید درون هر منطقه سازوکار رشد درونی را ایجاد کرد.
• اختیارات ناکافی مدیریتهای استانی
• وجود رویههای دیوان سالار برای نقشآفرینی بخش خصوصی
• کم توجهی به محوریت و نقش مردم در برنامههای توسعه
• سوء مدیریت در تخصیص بهینه بودجه مصوب به توسعه مناطق کمتر توسعه یافته
• کم توجهی به مزیتهای نسبی و منطقهای در سیاستهای توسعه هر استان/منطقه
بنابراین، به نظر میرسد که باید یک تغییر اساسی در نگاه ما به این مناطق صورت گیرد. مهمترین راهبرد توسعه مناطق مختلف کشور، افزایش اختیارات و قابلیتهای مدیریتی و اداری لازم برای رشد آن منطقه است. ثبات مدیریت، تمرکززدایی، اعطای اختیارات مدیریتی و امکانات سرمایهگذاری به مناطق و آزادی عمل مناطق و در یک کلام نظام تسهیلگر اداری کلید اصلی رشد درونزای منطقهای است.
ثبات مدیریت در کنار اختیارات معقول میتواند معجزه کند. بعنوان نمونه در یکی از استانهای کمتر توسعه یافته در طول 8 سال، 6 استاندار به خود دیده است و تأسفبارتر آنکه از این شش استاندار، فقط یک نفر بومی و آشنا به منطقه و پتانسیلهای آن بوده است.
تاکنون فرض بر این بوده است که تهران (مرکز) همه چیز را از همگان (استانها و مناطق) بهتر میداند. اما ویژگیهای خاص متفاوت هر منطقهایجاب میکند که به هر منطقه به صورت ویژه و یکتا نگاه کنیم. اشتباه است که یک نسخه برای همه جا بپیچیم. در یک کلام برای توسعه یافتگی، «تهران محوری» باید به «ایران محوری» تغییر کند و از «محرومیت زدایی» باید به سمت «قابلیت آفرینی» حرکت کنیم. به جای نگاه پروژهای، باید دیدگاهی فرآیندی داشت. به جای نگاه محدود پروژههای عمرانی، باید به پروژههای توانمندساز فکر کرد.
مبتنی بر چنین دیدگاهی، دولت آینده از هر جناح و گروهی باشد؛ باید اولویتهای زیر را در توسعه متوازن، توسعه مناطق مرزی و توسعه مناطق کمتر توسعه یافته در نظر بگیرد:
1) محوریت بخشی به نهادهای مدیریت استانی و محلی و نهادهای مدنی مناطق
• افزایش همزمان اختیارات نهادهای مدیریت استانی، ثبات مدیریتهای استانی و محلی و افزایش نصب مدیران بومی و آشنا به ظرفیت منطقه.
• حمایت مؤثر از تأسیس نهادهای مدنی و صنفی غیردولتی و ارتقاء اختیارات تصمیم گیری و توانمندسازی مدیریت محلی
• افزایش اختیارات استان در زمینه جذب سرمایه گذاری و هدایت منابع مالی.
• ایجاد شرکتهای رقابت پذیر در سطح روستاها ضمن تشکیل شبکه ای از کارآفرینان روستایی (با الگوبرداری از تجربه کشورهای موفق نظیر چین در این زمینه)
• تدوین و اجرای الگوهای مشارکت مردم منطقه در فرآیند توسعه (مانند صندوقهای محلی توسعه، حمایت از استفاده نیروی کار بومی، ارائه مشوق برای استفاده سرمایه گذاران از شریک بومی و ....)
• حمایت مؤثر از تشکیل و توسعه تعاونیها و ایجاد و گسترش شهرکها و مجتمعهای تعاونی
2) نگرش علمیبه توسعه جوامع شهری و روستایی
• مبنا قرار گرفتن طرح آمایش سرزمین و ارائه راهکارها و برنامهها جهت توسعه متوازن ملی با رویکرد آمایش
• تهیه و تنظیم سند فرابخشی «توسعه مناطق کمتر توسعه یافته» (به طوری که نقش و جایگاه وزارتخانهها، ارگانها، و نهادهای مختلف و نحوه تعامل آنها در تحقق این هدف متعالی، شفاف شده باشد و از موازی کاری و دوباره کاری جلوگیری شود.
• بازنگری اسناد بخشی مدیریت شهری و روستایی (مبتنی بر سند فرابخشی) به طوری که جایگاه و نحوه تعامل نهادهای خرد درون جوامع (نظیر شوراها، شرکتهای تعاونی، و ...) شفاف شده باشد.
• توضیح مهم آن که: تمام این برنامه ریزیها باید با محوریت خود استان باشد و نه پایتخت.
3) بهره گیری از فناوری اطلاعات و ارتباطات (فاوا) برای تسهیل تلاشها
• توسعه دفاتر خدماتی دولت الکترونیک در مناطق کمتر توسعهیافته
• پیگیری هدف هر خانواده روستایی، یک رایانه و ترویج استفاده از آن ضمن توسعه شبکه اینترنت
• ارائه آموزشهای الکترونیکی و مجازی از راه دور بویژه ترویج علوم و فنون کشاورزی با راهکارهای فاوا جهت افزایش بهره وری و تولید محصولات کشاورزی
• افزایش دسترسی بیشتر جوامع کشاورزی به کتب، نشریات، فیلم و ... با تکیه بر توانمندیهای فاوا
• استفاده از امکانات فاوا برای بازاریابی صنایع دستی و محصولات کشاورزی و حذف واسطهها
• توسعه گردشگری روستایی با معرفی جاذبههای گردشگری روستاها از طریق اینترنت
4) حمایت از جوامع روستایی و شهری در جهت توسعه فعالیتهای اقتصادی
• توسعه صنایع تبدیلی و تکمیلی کشاورزی در روستاها
• ایجاد صندوقهای خرد اعتباری در توسعه جوامع روستایی
• تقویت بورس کالاهای کشاورزی در استانها و مناطق کمتر توسعه یافته
• تقویت و توسعه زیربناهای مناطق کمتر توسعه یافته (به ویژه انرژی، فاوا و ترانزیت) در راستای توازن منطقهای و ایجاد زیرساختهای لازم برای تجارت با کشورهای همجوار
• افزایش قدرت چانه زنی کشور و ارائه طرحهای مناسب برای جذب اعتبارات نهادهای بین المللی (نظیر یونسکو، اعتبارات بانک توسعه کشورهای اسلامی، و ...) برای توسعه مناطق هدف
• توسعه سیستمهای حمایت از نوآوری منطقهای
• اجرای طرحهای حمایت از زنان کارآفرین روستایی (صنایع دستی، محصولات غذایی خانگی و ...)
• ارزیابی عملکرد و بهبود نحوه فعالیت دهیاریها در ایجاد اشتغال در روستاهای کمتر توسعه یافته
• بهبود و ارتقاء مبادلات رسمیبرون مرزی
• توسعه شبکههای ارتباطی و حمل نقلی به عنوان پیش نیاز توسعه منطقهای
سخن آخر آنکه، ما شهروند درجه یک و دو نداریم! همه ایرانیان از هر قوم، مذهب و نژادی که باشند و به هر زبانی که سخن بگویند، شهروند درجه یک هستند. اما اگر نتوانیم توسعه مناطق مرزی را عملیاتی کنیم، این ایده بر روی کاغذ خواهد ماند و در ذهن مردمان عزیز استانهای مرزی و کمتر توسعه یافته، این سوال بدون پاسخ خواهد ماند که چرا برخی برخوردار هستند و برخی نابرخوردار.
دولت آینده باید در راستای دستیابی به هدف شریف عدالت، به جای نگاه صرفا عمرانی، نگاه فعالسازی سازوکارهای رشد پایدار و پاینده را در پیش بگیرد. و با نصب مدیران شایسته بومی، مقتدر و باثبات که اختیارات کافی برای توسعه مناطق را دارند، زمینه رشد مناطق هدف را فراهم کند.
اگر مدیریت بر مبنای عقلانیت باشد؛ شک ندارم که سالهای بعد واژه مناطق محروم را فقط میتوان در کتابهای تاریخ پیدا کرد. به امید آن روز از پای نخواهیم نشست.